و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

لا به لای سطرها | برای یافتن خود


... حوالی نیمروز با جذر دریا، «جزیره ی ناشناخته» سرانجام به دریا زد. برای یافتن خودش.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش


" سوکورو تازاکی سال دوم کالج که بود، از ژوئیه تا ژانویه به چیزی جز مردن فکر نمی کرد. در این شش ماه تولد بیست سالگی‎اش هم آمده و رفته بود. حالا دیگر مرد شده بود ولی این نقطه عطف خاص زندگی هم برایش معنایی نداشت. سوکورو خودکشی را طبیعی ترین راه چاره می دید و هنوز هم درست نمی دانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود. گذشتن از مرز زندگی و مرگ، سخت تر از این نبود که تخم مرغِ خام لیزی را ته گلو بیندازد. ...  "


سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش / هاروکی موراکامی / امیر مهدی حقیقت / نشر چشمه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

به خاطر باران ( نامه هایی از پراگ )


مقدمه ای بر نامه ها

آقای گرامی من ...

« ... نامه شما، پیک خوش خبر نازنین من، همچون صاعقه ای بر سر من فرود آمد. چیزی نمانده بود که گریه ام بگیرد. بسیار درم اثر کرد. طوری که تاثیرش را همین حالا هم در جانم احساس می کنم. واقعا کلامی به نظرم نمی رسد که بتواند احساس مرا بازگو کند. ... »


" غار علی بابا

 ... سلام و صفا بر تو باد در این صبح سرد سه شنبه ایِ چهاردهِ ژانویه ای. مثل برق گذشت (زمان برای پیرها سریعتر می گذرد!). این را در آن قهوه خانه مالوف (بوفه داخل کتابخانه شهر که دیده ای) می نویسم. در این ساعت فقط بنده هستم و یک خانم و یک آقا و صدای خُرخُر دستگاه قهوه درست کنی که شبیه به خُرخُر گربه هاست (یادشان به خیر). ... "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

بچه های امروز معرکه اند


" اولین نامه

 آنکارا 12 نوامبر 1963


برادرم احمد

 قول داده بودیم برای هم نامه بنویسیم. یادم هست حرفم را باور نمی کردی. می گفتی: « زینب، آنکارا که بروی همکلاسی های جدید پیدا می کنی و ما را از یاد می بری. »

حالا می بینی که شماها را فراموش نکرده ام. یک هفته ای می شود که در خانه ای در آنکارا ساکن شده ایم. نتوانستم زودتر نامه بنویسم. چون تازه در مدرسه ثبت نام کرده ام. آدرس خانه‎ی جدیدمان را هم دیروز از پدرم گرفتم. اولین کارم نامه نوشتن به تو است. ... "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

اشتیلر


" من اشتیلر نیستم! ـ از وقتی به این زندان تحویلم دادند، زندانی که شرح آن بعدا خواهد آمد، هر روز این جمله را تکرار می کنم، قسم می خورم که راست می گویم و می خواهم برایم ویسکی بیاورند. می گویم در غیر این صورت از حرف زدن خودداری می کنم. چون به تجربه دریافته ام بدون ویسکی من خودم نیستم و ممکن است به آسانی در برابر تلقینات گوناگون تسلیم شوم و نقشی را بپذیرم که ربطی به من ندارد، ولی سخت دلخواه آن‎هاست. ... "


اشتیلر / ماکس فریش / علی اصغر حداد / نشر ماهی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

خلبان جنگ



تقدیم به سرگرد الیاس و به کلیه‎ی رفقایم در گروه اکتشافی 2/33 و مخصوصا تقدیم به افسران دیده بان سرگرد مورو، ستوان آزامبر و دوترتر که در ماموریت های اکتشافی من در جریان جنگ 1939-1940 به نوبت رفقای پرواز من بوده اند و من در تمام عمر دوست وفادار و صمیمی آن ها خواهم بود.

" بی شک خواب می بینم. در دبیرستان هستم. پانزده سال دارم. با صبر و حوصله مسئله هندسه‎ام را حل می کنم. همچنان که با آرنج به این نیمکت سیاهرنگ تکیه کرده ام، عاقلانه و با احتیاط تمام، از پرگار، خط کش و نقاله استفاده می کنم. ساعی و آرام هستم. ... "

خلبان جنگ / آنتوان دو سنت اگزوپری / اقدس یغمایی / انتشارات علمی و فرهنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

باغ وحش اساطیر


" مقدمه

می گویند یک نفر رفت مغازه پرنده فروشی، خرید کرد و قفس پرنده مربوطه را دست گرفت، آورد خانه، گذاشت توی اتاق پذیرایی و منتظر نشست تا پرنده ای که خریده هنرنمایی کند و برایش حرف بزند. هر چه صاحب پرنده نگاه کرد، پرنده هم نگاهش کرد. هر چه بیشتر منتظر ماند، هیچ صدایی از پرنده نشنید. یک روز، دو شب، یک هفته، دو ماه همین طور به قفس و محتویاتش زل زده بود تا دست آخر پرنده به زبان آمد و گفت:

داداش، باشه، تو بردی، من این دفعه حرف می زنم، ولی ناموسا جغد چه حرفی داره بزنه؟!

این، یک نمونه از جوک‎های جدید است که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود. حکایتی که نکته اصلی و غافلگیری طنزش، نشناختن صفات حیوانات مختلف است. ...

...

آل

آن ها سه تا بودند. خواهر بزرگتر اسمش بود آل، داداشش چال بود و ته تغاری خانه هم حبه انگور. ... "


باغ وحش اساطیر / احسان رضایی / نشر کتاب قاف


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

سفرنامه‎ی گالیور


" پدرم ملکی کوچک در ناتینگام شیر داشت. دارای پنج پسر بود و من سومین ایشان بودم. هنگامی که چهارده ساله بودم مرا به دانشگاه کیمبریج فرستاد تا در امانوئل کالج درس بخوانم. من در ان جا سه سال ماندم و با دقت و پشتکار هر چه تمام سرگرم درس خواندن شدم و هر چند از مدرسه مدد معاشی می گرفتم اما خرج تحصیل من بسی بیشتر از دارائی ناچیزمان بود. از این رو به شاگردی نزد آقای جیمز بیتس رفتم. ... "


سفرنامه‎ی گالیور / جاناتان سویفت / منوچهر امیری / انتشارات علمی و فرهنگی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

دوست بازیافته


" در فوریه‎ی 1932 به زندگی من پا گذاشت و دیگر هرگز از آن جدا نشد. بیش از یک چهارم قرن، بیش از نه هزار روز دردناک و از هم گسیخته از آن هنگام گذشته است؛ روزهایی که رنج درونی یا کار بی امید آن ها را هر چه تهی تر میکرد؛ سال ها و روزهایی که برخی از آن ها پوچ تر از برگ های پوسیده‎ی درختی خشک بود. ... "


دوست بازیافته / فرد اولمن / مهدی سحابی / نشر ماهی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

قنادی آفاق


" این بانو می گوید این قدر هر روز برو و جلوی ویترین این شیرینی فروشی بایست و به بساط شیرینی ها نگاه کن تا عاقبت یکی از فروشنده ها که طی این مدت حتما متوجه تو شده، دل اش به رحم بیاید و یک دانه نان شیرینی بردارد و بگذارد کف دست تو و بگوید آقا بگیر و برو که دل ما را کباب کردی از بس که با حسرت به این شیرینی ها زل زدی ... "


قنادی آفاق / درخت ارغوان ( نامه هایی از پراگ ) / پرویز دوائی / انتشارات جهان کتاب


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا