و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۸ مطلب با موضوع «داستان های روسی» ثبت شده است

عشق اول


آن روزها شانزده سالم بود. ماجرا مربوط به تابستان 1833 است.

با پدر و مادرم در مسکو زندگی می کردم. آن ها هر سال تابستان نزدیک راهبند کالوگا، روبروی پارک نیسکوچنی خانه ای ییلاقی اجاره می کردند. من برای امتحان ورودی دانشگاه آماده می شدم. اما زیاد درس نمی خواندم و بیشتر یللی می کردم.

کسی نبود بر آزادی ام بندی بگذارد. ...


عشق اول / عشق اول و دو داستان دیگر / ایوان تورگنیف / سروش حبیبی / فرهنگ معاصر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

قلب سگی

" عو - وو - و - و - و - عو - عو - عوو - عوو! آهای، مرا نگاه کنید، من دارم می میرم! باد از شکاف زیر در برای من مرثیه سر می دهد و من هم همراه آن زوزه می کشم. از دست رفتم، نابود شدم! مردک بی همه چیز با آن کلاه کثیفش، همان آشپز غذاخوری عمومی کارمندان شورای مرکزی اقتصاد مردمی، به من آب جوش پاشید و پهلوی چپم را حسابی سوزاند. عجب آشغالی، تازه پرولتاریا هم هست! ... "


قلب سگی / میخاییل بولگاکوف / آبتین گلگار / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

Leo Tolstoy: Anna Karenina

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

یک دست و دو هندوانه

" ساعت دیواری ظهر را اعلام کرد. سرگرد شچلکولوبف، مالک هزار جریب زمین زراعتی و یک همسر جوان، کلۀ نیمه طاس خود را از زیر شمد چیتی درآورد و بلند بلند ناسزا گفت. ... "


یک دست و دو هندوانه / مجموعۀ آثار چخوف جلد اول / داستان های کوتاه 1 / آنتون چخوف / سروژ استپانیان / نشر توس


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

آوای رنج کهنه سرباز

" برگ های سبز سپیدار و برگ های زرد زیرفون همچنان در شهر فرو می ریختند. برگ های سبک زیرفون بر فزار خیابان ها و پیاده رو ها می چرخیدند، ولی برگ های سپیدار پس از فرو افتادن، در پای درختان جمع می شدند. ... "


آوای رنج کهنه سرباز / ویکتور آستافی یف / مهدی غبرائی / نشر تندر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

پیش از ازدواج

" روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته دوشیزه پو دزاتیلکینا در خانۀ والدین محترم خود با نازاریف کارمند رتبۀ 14 اداری نامزد شد. ..."


پیش از ازدواج / مجموعۀ آثار چخوف جلد اول / داستان های کوتاه 1 / آنتون چخوف / سروژ استپانیان / نشر توس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

مادر

" هر روز در فضای شهرک کارگری که دود و غبار، آسمان آن را پوشانده بود، صدای سوت کارخانه ای می غرید و در پی آن مردانی غم زده با بدنی رنجور و خسته از کار و تلاش روز قبل به سرعت از خانه های کوچک و خاکستری رنگ خود مانند سوسک هایی وحشت زده بیرون می دویدند و در آن هوای سرد سحرگاه، از کوچه های تنگ و باریک شهرک به سوی دیوارهای بلند کارخانه ای که انتظار ورود آن ها را می کشید رهسپار می شدند. ..."


مادر / ماکسیم گورگی / علی اضغر سروش / نشر امیر کبیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

شب های روشن

"شب کم نظیری بود، خواننده ی عزیز! از آن شب ها که فقط در شور شباب ممکن است. ..."


شب های روشن / فیودور داستایفسکی / سروش حبیبی / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا