برخورد من با کتاب هایم هیچ وقت عادی نشد. همیشه صفحات آخر کتابی که در دست داشتم را با ذوقی شیرین برای شروع کتابی دیگر ورق می زدم. و همیشه آن نخستین جملات صفخه اول شروع داستان یا روایت جذاب ترین بخش این ذوق زدگی بودند.

برای نویسنده ها به گمانم چیز بسیار ویژه ای باشد و سخت. شبیه اولین رنگ پاشی نقاشی بر روی بوم یا اولین خطوط پیکر تراشی بر سنگی می ماند. به همان وسواس و به همان دلهره. شبیه آوای نوزادی تازه تولد یافته که رسایش نویدِ بودنش را می دهد و آغازی برای مسیری سخت.

جمع آوری مکتوب جملات آغازین کتاب هایم را زمان زیادی گذشته است. دوست داشتم آرشیوی الکترونیکی نیز از آن ها داشته باشم. پس ترتیب این بازنویسی نظمی نخواهد داشت.