و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۱۲ مطلب با موضوع «آوای داستان» ثبت شده است

مجنون می خواهمت | چشمان باز بسته

نمی دانم نوعی بی خیالی بود یا شاید شکلی از سر به هوایی در تعریف شخصی اش. نمی دانم نوعی بی خیالی است یا شکلی از سر به هوایی در تعریف خود ساخته اش. میل وافر به تجربه کردن؛ هر چیز و هر چیز و هر چیز. هر چیز که نو باشد و عاری از "تکرار" . هر چند بسیاری را آگاهانه کنار می گذاشتم و می گذارم ولی این محرک قوی تری برای یافتن جایگزین های منطبق بر اصول و روحیاتم بود و بوده. تا به حال به گمانم بسیاری شده اند که برخی شان از شدت ناب بودن هرگز اجازه نخواهند یافت به -تنزل- اشتراک وصف شوند. ولی برخی شان را نیز توصیف و ترغیب اثری جاودانه می بخشدشان.


توصیه، اگر نزدیک به زمانی نیستید که آفریده ای انسانی را در نزدیکی هایتان شاهد باشید، هر چه زودتر خود را به طریقی به آن جا که -غار زایش آدمیان- نامید توان برسانید، نوزادی تازه و تازه و تازه تولد یافته را نزدیک شوید و شانس اولین چشم در چشم تاریخ او و بی شمار تاریخ خودتان را تجربه کنید. پشت آن اولین نگاه پلک کنار رفته ی جهان تازه بین را، با آن پرده ی مبهم و مه آلود و نگران را، شگفت زده نگاه کنید. پشت آن چشمان باز به ظاهر بسته را گویی حرف هایی است که تنها در لحظه ای ناپدید می شوند. هم برای او و هم برای ما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

همه نور بود ...


« همه نور بود، همه نور شدم. »


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

عیشی‎ست مرا با تو ..


آخر، این نبشتن برای خواندن است.

چون در خواندن این هیچ ذوقی نباشد،

تا تو بیندیشی که این چه حرف است،

معنی رفت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

عیشی‌ست مرا با تو ..


سخن را چون نمی نویسم در من می ماند

و هر لحظه مرا روی دگر می دهد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

تهی از معنا ..

تکرار مکرر واژه ها - آن هم در جایی که متعلق به آن ها نیست - بسیاری از کلمات را از معنا تهی کرده است. کاش می شد مرگ را برای کلمات هم داشت! شاید معناها نیز بار دیگر تولد می یافتند. هر چند "مرگ آدمی" جایزگین خوبی برای مرگ واژه هاست، تا عادت به ابتذال دوباره برای آن ها آشکار شود. ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

عیشی‌ست مرا با تو ..


سه بار بگو ای خیال برو! اگر نرود، تو برو .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

در دور دست ساز ها می نوازند ..


در دور دست سازها می نوازند، ولی در این جا شب خاموش حاکم است.

گل ها عطر رخوت آورشان را بر جان من می وزند.

من همیشه به یاد توام، همیشه.

ولی حال میل خواب دارم، اما تو باید که برقصی ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

نصیب رنج می برد ..


آن که پایبندتر است، بازنده است و رنج نصیب می برد ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

قاتلان لبخند می گریند ..

گاهی گمان می کنم در دوره ای مضحک از تاریخ، بر روی سنی اجباری، شاهد رقت انگیزترین نمایش کمدی دورانم ...
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
هانتا

چشم ها

برخی آدم ها، لحظات، مکان ها و چشم ها(!) را نمی توان بازگشت. برای " آنی " بودند و دیگر هرگز نخواهند بود. آن نگاهی که شاید به دنبال پاسخی در تلاقی ثانیه ای بود و تو مبهوت؛ تنها برای یکتا ماندن اش، آن چنان که بود و دوستش می داشتی باقی اش گذاشتی.

برخی آدم ها، لحظات، مکان ها و چشم ها را نمی توان بازگشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا