و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۷ مطلب با موضوع «داستان های ترکی - ترکیه» ثبت شده است

بچه های امروز معرکه اند


" اولین نامه

 آنکارا 12 نوامبر 1963


برادرم احمد

 قول داده بودیم برای هم نامه بنویسیم. یادم هست حرفم را باور نمی کردی. می گفتی: « زینب، آنکارا که بروی همکلاسی های جدید پیدا می کنی و ما را از یاد می بری. »

حالا می بینی که شماها را فراموش نکرده ام. یک هفته ای می شود که در خانه ای در آنکارا ساکن شده ایم. نتوانستم زودتر نامه بنویسم. چون تازه در مدرسه ثبت نام کرده ام. آدرس خانه‎ی جدیدمان را هم دیروز از پدرم گرفتم. اولین کارم نامه نوشتن به تو است. ... "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

پخمه


" اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هر چه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پله ها پایین فرستادند! و از مخلص با همه ی اهن و تولوپ و اسم و رسم، عکس برداری و انگشت نگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانم ها از لای در دست رفتگر می دهند، بنده را هم تحویل بند دادند!!! ... "


پخمه / عزیز نسین / رضا همراه / نشر نیماژ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

روستا زاده و دختر شهری

" کودکی از روستای «بدیرلی» سر برآورده؛ شهرتی در ییلاق و دشتستان دست و پا کرد. خیلی عاقل و تیزهوش بود. تا در زمینه ریاضیات از او پرسیده می شد، مثل آیینه و دوربین بلافاصله پاسخ می داد... همه جا صحبت از او بود. ... "


روستا زاده و دختر شهری / مورچۀ عاشق / فقیر بایکورت / شهرام دشتی / ن‍ش‍ر ش‍ی‍خ‌ ص‍ف‍ی‌ال‍دی‍ن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

داروش

" پرنده ای لعنتی، کوچکتر از کلاغ و بزرگتر از گنجشک، با جهش و پرش خود، همۀ درختان را می کاوید. در یک بامداد طولانی در جستجوی داروش بود. ... "


داروش / مورچۀ عاشق / فقیر بایکورت / شهرام دشتی / ن‍ش‍ر ش‍ی‍خ‌ ص‍ف‍ی‌ال‍دی‍ن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

چشمه های زلال

" سرزمینی بود خیلی پهناور. هفت اقلیم بود و چهار دروازه داشت. سرزمینی بود با محصولات فراوان و پرمیوه. ولی آب آن تعریفی نداشت؛ هر کسی از آب آن می نوشید منگ و ترسو می شد. ... "


چشمه های زلال / مورچۀ عاشق / فقیر بایکورت / شهرام دشتی / ن‍ش‍ر ش‍ی‍خ‌ ص‍ف‍ی‌ال‍دی‍ن

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

سپیدار بلند

" من یک سپیدار بلند هستم. سرنوشتم را بنگرید. در مرکز آناتولی و در عمق یک دره قرار گرفته ام. روی یک قطعه زمین تنهای تنها و باریک و کهنسال مانده ام. تا اندازه ای سبز و تا حدی زردم. از زمانیکه خود را شناختم اینجا بودم. خیلی قدیمی هستم. ... "


سپیدار بلند / مورچه عاشق / فقیر بایکورت / شهرام دشتی / نشر شیخ صفی الدین



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا

مورچۀ عاشق

" گام هایم از دیرباز تا این حد بلند نبود. دامنه های کوه و فراز و نشیب ها را خیلی پیمودم تا باز شدند. خرس ها، شغال ها، کورموشها و حیواناتی از سلاله مارمولک ها پا روی من گذاشتند و نیمی از من علیل شد. زیر سنگ و خاشاک ماندم در دنیا اگر هر روز هم نباشد، یک روز در میان زلزله می شود. ..."


مورچۀ عاشق / مورچۀ عاشق / فقیر بایکورت / شهرام دشتی / ن‍ش‍ر ش‍ی‍خ‌ ص‍ف‍ی‌ال‍دی‍ن

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا