" هر روز در فضای شهرک کارگری که دود و غبار، آسمان آن را پوشانده بود، صدای سوت کارخانه ای می غرید و در پی آن مردانی غم زده با بدنی رنجور و خسته از کار و تلاش روز قبل به سرعت از خانه های کوچک و خاکستری رنگ خود مانند سوسک هایی وحشت زده بیرون می دویدند و در آن هوای سرد سحرگاه، از کوچه های تنگ و باریک شهرک به سوی دیوارهای بلند کارخانه ای که انتظار ورود آن ها را می کشید رهسپار می شدند. ..."


مادر / ماکسیم گورگی / علی اضغر سروش / نشر امیر کبیر