" این بانو می گوید این قدر هر روز برو و جلوی ویترین این شیرینی فروشی بایست و به بساط شیرینی ها نگاه کن تا عاقبت یکی از فروشنده ها که طی این مدت حتما متوجه تو شده، دل اش به رحم بیاید و یک دانه نان شیرینی بردارد و بگذارد کف دست تو و بگوید آقا بگیر و برو که دل ما را کباب کردی از بس که با حسرت به این شیرینی ها زل زدی ... "


قنادی آفاق / درخت ارغوان ( نامه هایی از پراگ ) / پرویز دوائی / انتشارات جهان کتاب



پی نوشت: هر چند از سرآغاز این صفحات اشاره شده است که تنها بهانه ی باز نگاشت کلمات بر این برگ های مجازی اشاره به آغازین هاست ولی خالی از فایده نیست که تکرار شود: عبارات وزین و نقل های سنگین و جملات پیچیده و برجسته و کتاب ها و داستان های خاص نقطه ی تمرکز این بازنوشت ها نیست که هر چیز و چیزکی شروعی دارد و هر شروعی به تنهایی فارغ از سادگی یا پیچیدگی اش، مورد علاقه ی نگارنده است و از این رو برایش فرقی نمی کند داستانی باشد یا سفرنامه ای، تاریخچه ای باشد یا سرگذشتی، فلسفه باشد یا دانشی، نوشته ای باشد یا نامه ای؛ آن ها که خوانده شده است و خواندنی بوده است، آغازینشان را نیز جای اینجاست.