و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

این همان گیاه کاملا بی شعور من بود ..

" مرگ ترزا قلبم را جریحه دار کرد.مثل آن بود که دو سر دارم، که در هم می پیچند: یکی پر از سبزه های عشق و دیگری ساقه های نفرت. دلم می خواست سبزه های عشق،به بلندی سابق شوند.آن دو ، همانند سبزه و ساقه بریده، قد می کشیدند و در هم می تنیدند و یخ زده بر روی پیشانیم می نشستند. این همان گیاه کاملا بی شعور من بود ... "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

تمام حرف های هراس انگیز ..

محبوب ترین ترانه یک دختر را با دقت گوش کنید،
زیرا تمام حرف هایی که او از گفتن آنها هراس دارد آنجا نهفته است ..

عایشه کولین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

عشق سال های سبز

" به یاد دارم که هوا گرم بود و راه خاک آلود و غبار از شکاف های کف اتوبوس بالا می زد و پیش پای من زنبیل خوراک جا بر پاهای او تنگ کرده بود و من آن را آهسته کنار می سراندم تا جا بر پاهای او تنگ تر شود. ما با خواهران و برادرانمان، و با مادر دوستم و با عمه او که پهلوی من نشسته بود به باغ می رفتیم، و من دلم می خواست عاشق خواهر کوچکش شوم اما دوست من که می گفتند خواهرش عاشق من شده است عاشق او شده بود و من نمی دانستم چه کنم چون یک خواهر من می خواست من عاشق آن خواهر کوچک که دوستم عاشقش بود شوم چون خودش عاشق آن دوست من بود و خواهر دیگرم می خواست من عاشق آن خواهر کوچک نشوم چون در درس و ورزش مدرسه حریف هم بودند.

و راز آشکار اما چشم پوشی شده این شبکه را ثباتی نبود ...  "


عشق سال های سبز / جوی و دیوار و تشنه / ابراهیم گلستان / نشر روزن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

خرده جنایت های زناشوهری

" آپارتمان تاریک است. صدای قفل و کلید می آید. در باز می شود و از لای در سایه ی دو نفر از ورای روشنایی قرمز رنگ راهرو به چشم می خورد. ...  "


خرده جنایت های زناشوهری / اریک امانوئل اشمیت / شهلا حائری / نشر قطره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

بازگشت یکه سوار

" کروک درشکه را خوابانده بودند و من سرم بالا بود و گاهی از لابه لای شاخ و برگ درخت ها چراغ خیابان پیدا می‎شد و نورش که زرد بود پر از سایه ی برگ ها روی سر ما میافتاد، بعد رد میشدیم و باز توی درشکه تاریک میشد و من همینطور سرم بالا بود که کی می‎رسیم به زیر دایره نور. ..."


بازگشت یکه سوار / پرویز دوائی / نشر روزنه کار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

لا به لای سطر ها | چشم های متفکر غمگین

... مقبره افسر جوانی بود که همان موقع ها مرده بود. عکس بزرگ قاب کرده اش را سر طاقچه گذاشته بودند. جوان ناکام. لباس افسری تنش بود. کلاه نداشت و فرق از وسط باز کرده بود. صورت آرام، نجیب و قشنگی داشت، با چشم های متفکر غمگین. انگار که می دانست می میرد. ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا

داستان کوتاهی دربارۀ زندگی معاصر در کالیفرنیا

" تا دلتان بخواهد داستان هست که شروع‎اش مبتکرانه و نو است. اما این یکی از آن ها نیست.فکر کنم تنها راهی که می شود داستانی دربارۀ زندگی معاصر در کالیفرنیا را شروع کرد، همان کاری است که جک لندن در شروع گرگ دریا کرده است. ... "



داستان کوتاهی دربارۀ زندگی معاصر در کالیفرنیا / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

بادبادک باز

" در یک روز سرد زمستان 1975 در دوازده سالگی شخصیتم شکل گرفت. دقیقا آن لحظه یادم مانده؛ پشت چینۀ مخروبه‎ ای دولا شده بودم و کوچۀ کنار نهر یخ زده را دید می‎ زدم. سال ها از این ماجرا می گذرد، اما زندگی به من آموخته است آن چه دربارۀ از یاد بردن گذشته ها می گویند درست نیست. ... "


بادبادک باز / خالد حسینی / مهدی غبرائی / انتشارات نیلوفر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

Leo Tolstoy: Anna Karenina

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

عیشی‎ست مرا با تو ..


آخر، این نبشتن برای خواندن است.

چون در خواندن این هیچ ذوقی نباشد،

تا تو بیندیشی که این چه حرف است،

معنی رفت.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا