" اولین نامه
آنکارا 12 نوامبر 1963
برادرم احمد
قول داده بودیم برای هم نامه بنویسیم. یادم هست حرفم را باور نمی کردی. می گفتی: « زینب، آنکارا که بروی همکلاسی های جدید پیدا می کنی و ما را از یاد می بری. »
حالا می بینی که شماها را فراموش نکرده ام. یک هفته ای می شود که در خانه ای در آنکارا ساکن شده ایم. نتوانستم زودتر نامه بنویسم. چون تازه در مدرسه ثبت نام کرده ام. آدرس خانهی جدیدمان را هم دیروز از پدرم گرفتم. اولین کارم نامه نوشتن به تو است. ... "