نور آفتاب اصلا درون این مغازهی کوچک رخنه نکرده بود. تنها پنجرهی مغازه، سمت در چپ ورودی، با کاغذ و مقوا پوشیده شده و یک لوح اعلان هم روی دستگیرهی در آویزان بود.
مغازهی خودکشی | ژان تولی | احسان کرمویسی | نشر چشمه | چاپ ششم | 1397
نور آفتاب اصلا درون این مغازهی کوچک رخنه نکرده بود. تنها پنجرهی مغازه، سمت در چپ ورودی، با کاغذ و مقوا پوشیده شده و یک لوح اعلان هم روی دستگیرهی در آویزان بود.
مغازهی خودکشی | ژان تولی | احسان کرمویسی | نشر چشمه | چاپ ششم | 1397
وقتی نابغهای حقیقی در دنیا پیدا میشود میتوانید او را از این نشانه بشناسید؛ تمام ابلهان علیهش متحد میشوند.
مقدمهی مترجم
یک کلاه شکاری سبزرنگ سری را که بیشتر به یک بادکنک حجیم شباهت داشت،میفشرد. روگوشیهای سبز پر بود از گوشهایی بزرگ و موهایی اصلاح نشده و کرکِ زبری که در گوشها رشد کرده بود و از هر دو طرف زده بود بیرون، درست مثل ماشینی که راهنمای چپ و راستش همزمان چشمک میزد، چین گوشهی لبهایش پر بود از نارضایتی و خردهچیبس. زیر سایهی آفتابگیرِ سبز کلاه، چشمان متکبرِ زرد و آبی ایگنیشس جی. رایلی خیره شده بودند به مردمی که زیر ساعت فروشگاه دی. اچ. هولمز انتظار میکشیدند. در میان جمعیت دنبال نشانههایی از بدسلیقگی در لباس پوشیدن میگشت. ...
اتحادیهی ابلهان | جان کندی تول | پیمان خاکسار | نشر چشمه
وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش، توی شهر کوچکی زندگی می کردم که همه به خاطر کاری که با خانم نوجنت کرده بودم دنبالم می گشتند. کنار رودخانه توی سوراخی زیر علف های در هم پیچیده قایم شده بودم. مخفیگاهی که من و جو باهم ساخته بودیم. گفتیم مرگ بر تمام سگهایی که وارد اینجا شوند. البته به جز خودمان. ...
شاگرد قصاب | پاتریک مککیب | پیمان خاکسار | نشر چشمه
هنگامی که ناخدا جریلو فرمان یافت ناوچه توپدارش، بنجمین کنستانت را به باداما، واقع در بخش باتموی گوارامادما، ببرد و برابر طارعون مورچگان به ساکنان آن دیار کمک کند، گمان کرد نکند مقامات (نظامی) او را دست انداخته و مسخره کرده اند. موضوع گرفتن ترفیعش، هم خیلی رومانتیک و خیال پردازانه و هم بر خلاف قاعده و اصول بوده است، یعنی علاقه ویژهی یک بانوی بلندپایهی برزیلی و چشمان خمار و زیبای خود ناخدا نقش مهمی در این ماجرا بازی کرده بود، و در دیاریو -(دفتر ثبت رویدادهای روزانه کشتی)- و اوفوتورو -(رویدادهای آینده) اشارات آزاردهنده و توهین آمیزی آمده بود. وی گمان می کرد که نکند بازهم آماج توهین بیشتری قرار گرفته است. ...
سرزمین نابینایان | امپراتوری مورچگان | اچ. جی. ولز | عبدالحسین شریفیان | نشر چشمه
زمان پیما، یا مسافر زمان ( بهتر است او را زمان پیما بنامیم ) درباره موضوعی اسرار آمیز و ناشناخته با ما سخن می گفت. چشمان خاکستری اش می درخشیدند و پلکانش تکان می خوردند، و چهرهی معمولا رنگ پریده و زردش مسخ و برافروخته شده بود. آتش بخاری زبانه می کشید و درخشش لطیف نورهای سفید و نقره گون آن در حباب های روی لیوان هایمان پدیدار و محو می شدند. ...
ماشین زمان / اچ.جی.ولز / عبدالحسین شریفیان / نشر چشمه
" سوکورو تازاکی سال دوم کالج که بود، از ژوئیه تا ژانویه به چیزی جز مردن فکر نمی کرد. در این شش ماه تولد بیست سالگیاش هم آمده و رفته بود. حالا دیگر مرد شده بود ولی این نقطه عطف خاص زندگی هم برایش معنایی نداشت. سوکورو خودکشی را طبیعی ترین راه چاره می دید و هنوز هم درست نمی دانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود. گذشتن از مرز زندگی و مرگ، سخت تر از این نبود که تخم مرغِ خام لیزی را ته گلو بیندازد. ... "
سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش / هاروکی موراکامی / امیر مهدی حقیقت / نشر چشمه
" هیچ وقت خدا یک چیز واقعی را، حالا هر چه که می خواهد باشد؛ پشت یک ظاهر دروغین پنهان نکرده ام. ..."
کافه پیانو / فرهاد جعفری / نشر چشمه