و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سروش حبیبی» ثبت شده است

زمین انسان ها

 

زمین ییش از هر کتابی از ما به ما می آموزد، زیرا در برابر ما ایستادگی می کند. بشر هرگاه با مانع درگیر شود توان خود را می آزماید اما برای چیره شدن بر مانع به ابزاری نیاز دارد، رنده ای یا گاو آهنی می خواهد. برزگر هنگام شخم، رازهای طبیعت را مو به مو بیرون می کشد و حقیقتی که به دست می آورد حقیقتی کلی است. هواپیما که ابزار کار هوانوردان است انسان را با تمام مسائل کهن درگیر می کند. ...

 

زمین انسان ها | آنتوان دوسنت اگزوپری | سروش حبیبی | انتشارات نیلوفر 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

عشق اول


آن روزها شانزده سالم بود. ماجرا مربوط به تابستان 1833 است.

با پدر و مادرم در مسکو زندگی می کردم. آن ها هر سال تابستان نزدیک راهبند کالوگا، روبروی پارک نیسکوچنی خانه ای ییلاقی اجاره می کردند. من برای امتحان ورودی دانشگاه آماده می شدم. اما زیاد درس نمی خواندم و بیشتر یللی می کردم.

کسی نبود بر آزادی ام بندی بگذارد. ...


عشق اول / عشق اول و دو داستان دیگر / ایوان تورگنیف / سروش حبیبی / فرهنگ معاصر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

فالدوم


" بازار مکاره

راهی که به شهر فالدوم می رفت مسافتی دراز از زمینی پست و بلند می گذشت، گاه از کنار جنگلی یا چراگاهی پهناور و سرسبز و گاه از میان کشتزارها و باغ های میوه. دریا بسیار دور بود و دیده نمی شد و پنداشتی در دنیا جز تپه ها و هامون های کوچک و زیبا و سبزه زار و جنگل و کشتزار و باغ های میوه چیزی نیست. سرزمینی بود که میوه و هیمه در آن فراوان بود و شیر و گوشت و سیب و گردو تا بخواهی! ... "


فالدوم / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

لا به لای سطرها | ناستنکا


.. خدای من، یک دقیقه‎ی تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟


شب های روشن فرزاد مؤتمن

شب های روشن | فرزاد مؤتمن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

مروارید


- داستان مروارید بزرگ در شهر بر زبان هاست. داستان این که چطور به دست آمد و چه طور باز از دست رفت. داستان کینو Kino، که ماهیگیر بود و داستان خووانا Juana، زنش و داستان کایوتیتو Kayotito که فرزندشان بود. -


" هوا گرگ و میش بود که کینو بیدار شد. ستاره ها هنوز روشن بودند. روز رنگابه ای بر سیاهی افق شرق می کشید. خروس ها مدتی بود که می خواندند و خوک ها کندوکاو پیوسته‎ی خود را زیر درختچه ها و میان بوته ها شروع کرده بودند؛ در جست و جوی بقایای غذایی از شب پیش بازمانده. در انبوهه‎ی انجیر هندی روبروی کپر کینو، یک لانه جوجه های پرنده ای جیر جیر می کردند و بال های کوچک خود را از اضطراب می جنباندند. ... "


مروارید / جان شتاین‎بک / سروش حبیبی / نشر فرهنگ معاصر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

خواب نی لبک

" پدرم نی لبک ظریف از عاج تراشیده ای به من داد و گفت: «بیا بگیر و چون در مرزهای دور با ترانه های خود در دل مردم شادی انگیختی، پدر پیرت را به یاد آور. وقت آن رسیده است که به سیر آفاق بروی و چیزی بیاموزی. ...» "


خواب نی لبک / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

خبری عجیب از ستاره ای دیگر

" در یکی از نواحی جنوبی کره‌‌‎‎ی زیبای ما مصیبتی هولناک روی داده بود. زمین لرزه ای همراه با طوفان و سیل های هولناک سه دهکده ی بزرگ را ویران ساخته و به همه ی باغ ها و کشتزارها و جنگل های آن آسیب رسانده بود. ... "


خبری عجیب از ستاره ای دیگر / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

رویای زیبا

" وقتی دانش آموز مارتین هابرلاند در هفده سالگی به عارضه ی سینه پهلو جان سپرد، همه با دریغ از او و ذوق سرشار و هنرهای بسیارش هر گونه سخن می گفتند و او را سخت ناکام می شمردند، زیرا از هنر هایش در راه کامیابی سودی نجسته و بهره ی مالی نبرده، از دنیا رفته بود. ... "


رویای زیبا / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

جنگلی

" آدم ها ابتدا، پیش از آن که بر سطح زمین پراکنده شوند، در جنگل به سر می بردند. آن ها از همه چیز هراسان بودند و تنگاتنگ در تاریکی جنگل وحشی استوایی زندگی می کردند و پیوسته با خویشاوندان خود که بوزینگان باشند در ستیز بودند و جنگل تنها خدایی بود که بر هستی و کار و بارشان حاکم بود. "


جنگلی / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

بازی سایه ها

" جبهه ی فراخ قصر سنگی روشن بود، با پنجره های بزرگش که رو به شط راین باز می شدند و رو به باتلاق کرانه ی آن و در فاصله ای دورتر بر گستره ی روشن و باد خیز آب و نیزار و چراگاه، و دورتر از آن ها کوه های کبود جنگل پوش بر افق خطی می کشیدند که ابرها خم ظریف آن را دنبال می کردند و فقط وقتی باد گرم فون می وزید، قصرها و روستاخانه های دامن آن ها پیدا می شدند که کوچک می نمودند و به سفیدی می درخشیدند. ..."


بازی سایه ها / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا