و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان های آلمانی» ثبت شده است

رنج‎های ورتر جوان


«من، هر چه از داستان ورتر بینوا جسته و یافته ام، همه را در این دفتر گرد آورده ام و پیشکش شما می کنم و می دانم که از این بابت قدردانم خواهید بود. چه، یقین که از روح و منش او ستایش و محبت، اما از سرنوشتش اشک خود را دریغ نخواهید داشت.»


کتاب اول

چهارم مه‎ی 1771

چه قدر خوشحالم که گذاشته ام و رفته ام! دوست عزیز، راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبسته اش هستم می گذارم و می روم و خوشحالم! می دانم که تو می بخشی‎ام. آخر مگر آشنایی های دیگرم را هم سرنوشت برای آن دستچین نکرده بود که به دل مثل منی رنج برساند؟ ...


رنج‎های ورتر جوان | یوهان ولفگانگ فون گوته | محمود حدادی | نشر ماهی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

فالدوم


" بازار مکاره

راهی که به شهر فالدوم می رفت مسافتی دراز از زمینی پست و بلند می گذشت، گاه از کنار جنگلی یا چراگاهی پهناور و سرسبز و گاه از میان کشتزارها و باغ های میوه. دریا بسیار دور بود و دیده نمی شد و پنداشتی در دنیا جز تپه ها و هامون های کوچک و زیبا و سبزه زار و جنگل و کشتزار و باغ های میوه چیزی نیست. سرزمینی بود که میوه و هیمه در آن فراوان بود و شیر و گوشت و سیب و گردو تا بخواهی! ... "


فالدوم / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

خواب نی لبک

" پدرم نی لبک ظریف از عاج تراشیده ای به من داد و گفت: «بیا بگیر و چون در مرزهای دور با ترانه های خود در دل مردم شادی انگیختی، پدر پیرت را به یاد آور. وقت آن رسیده است که به سیر آفاق بروی و چیزی بیاموزی. ...» "


خواب نی لبک / خواب نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

سرزمین گوجه‎های سبز

" ادگار گفت: « وقتی لب فرو می بندیم و سخنی نمی گوییم، غیر قابل تحمل می شویم و آن گاه که زبان می گشاییم، از خود دلقکی می سازیم. »

مدتی بود که کف اتاق نشسته بودیم و خیره به عکس ها می‎نگریستیم. پاهایمان به خاطر نشستن، خواب رفته بود.

کلام در دهانمان همان قدر زیان بار است که ایستادن بر روی سبزه ها؛ هر چند سکوتمان نیز چنین است.

ادگار ساکت بود. ... "


سرزمین گوجه‎های سبز / هرتا مولر / غلامحسین میرزا صالح / نشر مازیار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

قاضی و جلادش

" آلفونس کلنن، پلیس دهکده‎ی ته وان، صبح روز سوم نوامبر هزار و نهصد و چهل و هشت در محل خروجی جاده‎ی لامبوینگ (یکی از دهکده های تسن برگ) از جنگل تنگه‎ی ته وان مرسدس آبی رنگی را دید که کنار جنگل توقف کرده بود. هوا مثل اغلب روزهای اواخر این پائیز مه آلود بود و کلنن تقریبا از کنار آن اتومبیل رد شده بود که برگشت. ... "


قاضی و جلادش / فردریش دورنمات / محمود حسینی‎ زاد / نشر ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

تونیو کروگر

" آفتاب زمستانی بالای سر شهر کوچک، و در پس لایه های ابر، قرصی مات و محو و بی جان بود، و کوچه و بام نمور و در هجوم باد. گه گاه نیز بارشی می گرفت، بارش تگرگی ریز، چیزی میان یخ و برف. ...  "


تونیو کروگر / تریستان و تونیو کروگر / توماس مان / محمود حدادی / نشر افق


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

تریستان

" این جا "آین فرید" است، آسایشگاه! مستطیل سفید و بی کنج و زاویه ی آن همراه ساختمان جنبی اش از همه طرف در احاطه ی باغ پهناوری است که با طاق و رواق، راهروهای چفته بندی شده، و آلاچیق های سقف شان از پوسته ی درخت، تزئینی دلنشین دارد، و در پس بام سفال پوش آن کوه ها ـ سبز و تیره و حجیم ـ با خط و کندی نرم سر در آسمان فرو برده اند. ... "


تریستان / تریستان و تونیو کروگر / توماس مان / محمود حدادی / نشر افق


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا