و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش


" سوکورو تازاکی سال دوم کالج که بود، از ژوئیه تا ژانویه به چیزی جز مردن فکر نمی کرد. در این شش ماه تولد بیست سالگی‎اش هم آمده و رفته بود. حالا دیگر مرد شده بود ولی این نقطه عطف خاص زندگی هم برایش معنایی نداشت. سوکورو خودکشی را طبیعی ترین راه چاره می دید و هنوز هم درست نمی دانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود. گذشتن از مرز زندگی و مرگ، سخت تر از این نبود که تخم مرغِ خام لیزی را ته گلو بیندازد. ...  "


سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش / هاروکی موراکامی / امیر مهدی حقیقت / نشر چشمه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

صفحۀ صد و دوازده


صفحه ی صد و دوازده ایده ای است برگرفته از جایزه ای ادبی* که در کشور فرانسه به بهترین صفحه ی صد و دوازدهم کتاب ها اهدا می شود. منطق این نگاه به دیالوگی از «فیلم هانا و خواهرانش»** از وودی آلن آن جا که می گوید: «شعر صفحه 112 را فراموش نکن. من را یاد تو می اندازد.» باز می گردد و البته این باور که سالهاست ویراستاران و نویسندگان سعی کرده اند با شروعی جذاب کتاب ها را در توجه برای مطالعه قرار دهند و این گاهی منجر به فریب مخاطبانی می شود که در برخی کتاب ها با روندی مایوس کننده نسبت به شروع داستان مواجه می شوند.
از این رو مولفان این ایده به نظرشان صفحه 112 جایی است که ناشران و نویسندگان ممکن است از آن غفلت کنند و خوب بودن این صفحه ارزیابی موفقی است برای خواندن یک کتاب یا داستان. ارزیابی ای که به ادعای نویسنده ی گاردین آلیسن فلاد لااقل در امتحانش با چند کتاب از کتابخانه اش جواب داده است.
آوای داستان به این رسم! و برای کمی سرگرمی از این به بعد بخشی را با همین عنوان خواهد داشت که به مرورِ جملات آغازین صفحات 112 کتاب ها می پردازد و البته برای کتاب های کم حجم تر فاقد صفحه 112 مضربی نیم بخشی! را در نظر خواهد گرفت. باشد که جملات صفحه 112 ما را به یاد کتاب هاشان بیندازد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

پخمه


" اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هر چه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پله ها پایین فرستادند! و از مخلص با همه ی اهن و تولوپ و اسم و رسم، عکس برداری و انگشت نگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانم ها از لای در دست رفتگر می دهند، بنده را هم تحویل بند دادند!!! ... "


پخمه / عزیز نسین / رضا همراه / نشر نیماژ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

گتسبی بزرگ

" در سال هایی که جوان تر و به ناچار آسیب پذیر تر بودم پدرم پندی به من داد که آن را تا به امروز در ذهن خود مزه‎مزه می کنم. وی گفت:

« هر وقت دلت خواست عیب کسی را بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه‎ی مردم مزایای تو را نداشتن. » ... "


گتسبی بزرگ / اسکات فیتس جرالد / کریم امامی / انتشارات نیلوفر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

نماد گمشده

" در سال 1991، سندی را در گاوصندوق رئیس وقت سی آی ای گذاشتند. سند تا به امروز همان‎جاست. متن رمزنگاشته‎ی آن مشتمل بر ارجاعاتی به دروازه ای باستانی و مکانی ناشناخته در زیرزمین است. ضمن آن که در این سند این عبارت آمده است: «جایی آن بیرون مدفون است.» ..."


نماد گمشده / دن براون / حسین شهرابی / نشر افق


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

پیرمرد و دریا

The Old Man and the Sea

پیرمرد و دریا

Published: 1952

Awards: Pulitzer Prize for fiction: 1953

Design by Good Design


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا