و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرن 20 میلادی» ثبت شده است

نگاهی به تاریخ جهان | جلد سوم


156

جهان پس از جنگ


سرانجام به آخرین مرحله سیاست طولانی خود رسیده ایم.اکنون در آستانه امروز قرار داریم و باید جهان پس از جنگ یعنی دنیایی را که پس از جنگ بزرگ به وجود آمده است از نظر بگذرانیم.اکنون ما به زمان خودمان یا در واقع به زمان شما که نسل جوان امروز هستید رسیده ایم! این قسمت آخرین مرحله سفر تاریخی ماست که از نظر زمان بسیار کوتاه است و در عین حال بسیار دشوار می باشد. ...


نگاهی به تاریخ جهان / جلد دوم / جواهر لعل نهرو /  محمود تفضلی / انتشارات امیرکبیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

یک مشت تمشک


" مردی که کلاه حصیری به سر داشت و نوار سرخ رنگی به یقه کتش زده بود، گفت: پس تو مرا شخص بی شرفی می دانی و به من اطمینان نمی کنی.

مهندس با ناراحتی چشمانش را بست."


یک مشت تمشک / اینیاتسیو سیلونه / بهمن فرزانه / انتشارات امیرکبیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

لا به لای سطرها | برای یافتن خود


... حوالی نیمروز با جذر دریا، «جزیره ی ناشناخته» سرانجام به دریا زد. برای یافتن خودش.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش


" سوکورو تازاکی سال دوم کالج که بود، از ژوئیه تا ژانویه به چیزی جز مردن فکر نمی کرد. در این شش ماه تولد بیست سالگی‎اش هم آمده و رفته بود. حالا دیگر مرد شده بود ولی این نقطه عطف خاص زندگی هم برایش معنایی نداشت. سوکورو خودکشی را طبیعی ترین راه چاره می دید و هنوز هم درست نمی دانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود. گذشتن از مرز زندگی و مرگ، سخت تر از این نبود که تخم مرغِ خام لیزی را ته گلو بیندازد. ...  "


سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش / هاروکی موراکامی / امیر مهدی حقیقت / نشر چشمه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

بچه های امروز معرکه اند


" اولین نامه

 آنکارا 12 نوامبر 1963


برادرم احمد

 قول داده بودیم برای هم نامه بنویسیم. یادم هست حرفم را باور نمی کردی. می گفتی: « زینب، آنکارا که بروی همکلاسی های جدید پیدا می کنی و ما را از یاد می بری. »

حالا می بینی که شماها را فراموش نکرده ام. یک هفته ای می شود که در خانه ای در آنکارا ساکن شده ایم. نتوانستم زودتر نامه بنویسم. چون تازه در مدرسه ثبت نام کرده ام. آدرس خانه‎ی جدیدمان را هم دیروز از پدرم گرفتم. اولین کارم نامه نوشتن به تو است. ... "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

اشتیلر


" من اشتیلر نیستم! ـ از وقتی به این زندان تحویلم دادند، زندانی که شرح آن بعدا خواهد آمد، هر روز این جمله را تکرار می کنم، قسم می خورم که راست می گویم و می خواهم برایم ویسکی بیاورند. می گویم در غیر این صورت از حرف زدن خودداری می کنم. چون به تجربه دریافته ام بدون ویسکی من خودم نیستم و ممکن است به آسانی در برابر تلقینات گوناگون تسلیم شوم و نقشی را بپذیرم که ربطی به من ندارد، ولی سخت دلخواه آن‎هاست. ... "


اشتیلر / ماکس فریش / علی اصغر حداد / نشر ماهی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

خلبان جنگ



تقدیم به سرگرد الیاس و به کلیه‎ی رفقایم در گروه اکتشافی 2/33 و مخصوصا تقدیم به افسران دیده بان سرگرد مورو، ستوان آزامبر و دوترتر که در ماموریت های اکتشافی من در جریان جنگ 1939-1940 به نوبت رفقای پرواز من بوده اند و من در تمام عمر دوست وفادار و صمیمی آن ها خواهم بود.

" بی شک خواب می بینم. در دبیرستان هستم. پانزده سال دارم. با صبر و حوصله مسئله هندسه‎ام را حل می کنم. همچنان که با آرنج به این نیمکت سیاهرنگ تکیه کرده ام، عاقلانه و با احتیاط تمام، از پرگار، خط کش و نقاله استفاده می کنم. ساعی و آرام هستم. ... "

خلبان جنگ / آنتوان دو سنت اگزوپری / اقدس یغمایی / انتشارات علمی و فرهنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

دوست بازیافته


" در فوریه‎ی 1932 به زندگی من پا گذاشت و دیگر هرگز از آن جدا نشد. بیش از یک چهارم قرن، بیش از نه هزار روز دردناک و از هم گسیخته از آن هنگام گذشته است؛ روزهایی که رنج درونی یا کار بی امید آن ها را هر چه تهی تر میکرد؛ سال ها و روزهایی که برخی از آن ها پوچ تر از برگ های پوسیده‎ی درختی خشک بود. ... "


دوست بازیافته / فرد اولمن / مهدی سحابی / نشر ماهی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

صفحۀ صد و دوازده | تنهایی پر هیاهو


... این امر همیشه باعث اعجاب من می شد، تا آن که یک روز ناگهان، آکنده از احساس زیبایی و تقدس، به خاطر جرئت حفظ سلامت عقلم در مقابله با آن چه دیده بودم و بر من، بر جسم و جانم در آن تنهایی پر هیاهو گذشته بود، به این وقوف رسیدم که کار من دارد مرا با سر در حیطۀ نامتناهی قدرت مطلقه پرتاب می کند. ...
ّ

تنهایی پرهیاهو / بهومیل هرابال / پرویز دوائی / نشر کتاب روشن


پی نوشت: کتاب تنهایی پرهیاهو صفحۀ صد و دوازدهم ندارد، به رسم قرارداد این بخش، صفحۀ پنجاه و ششم انتخاب شده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

وداع با اسلحه


" آخرهای تابستان آن سال، ما در خانه ای در یک دهکده زندگی می کردیم که در برابرش رودخانه و دشت و بعد کوه قرار داشت. در بستر رودخانه ریگ ها و پاره سنگ ها، زیر آفتاب، خشک و سفید بود. آب زلال بود و تند حرکت می کرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود رنگ آبی داشت. ... "


وداع با اسلحه / ارنست همینگ وی / نجف دریابندری / انتشارات نیلوفر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا