و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کمونیسم» ثبت شده است

یک مشت تمشک


" مردی که کلاه حصیری به سر داشت و نوار سرخ رنگی به یقه کتش زده بود، گفت: پس تو مرا شخص بی شرفی می دانی و به من اطمینان نمی کنی.

مهندس با ناراحتی چشمانش را بست."


یک مشت تمشک / اینیاتسیو سیلونه / بهمن فرزانه / انتشارات امیرکبیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

صفحۀ صد و دوازده | تنهایی پر هیاهو


... این امر همیشه باعث اعجاب من می شد، تا آن که یک روز ناگهان، آکنده از احساس زیبایی و تقدس، به خاطر جرئت حفظ سلامت عقلم در مقابله با آن چه دیده بودم و بر من، بر جسم و جانم در آن تنهایی پر هیاهو گذشته بود، به این وقوف رسیدم که کار من دارد مرا با سر در حیطۀ نامتناهی قدرت مطلقه پرتاب می کند. ...
ّ

تنهایی پرهیاهو / بهومیل هرابال / پرویز دوائی / نشر کتاب روشن


پی نوشت: کتاب تنهایی پرهیاهو صفحۀ صد و دوازدهم ندارد، به رسم قرارداد این بخش، صفحۀ پنجاه و ششم انتخاب شده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا