و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ معاصر» ثبت شده است

دایی جان ناپلئون


من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد‎‌‌‎ازظهر، عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود،  شاید اینطور نمی شد. ...


دایی جان ناپلئون / ایرج پزشک‎زاد / فرهنگ معاصر


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا

عشق اول


آن روزها شانزده سالم بود. ماجرا مربوط به تابستان 1833 است.

با پدر و مادرم در مسکو زندگی می کردم. آن ها هر سال تابستان نزدیک راهبند کالوگا، روبروی پارک نیسکوچنی خانه ای ییلاقی اجاره می کردند. من برای امتحان ورودی دانشگاه آماده می شدم. اما زیاد درس نمی خواندم و بیشتر یللی می کردم.

کسی نبود بر آزادی ام بندی بگذارد. ...


عشق اول / عشق اول و دو داستان دیگر / ایوان تورگنیف / سروش حبیبی / فرهنگ معاصر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا