و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عزیز نسین» ثبت شده است

بچه های امروز معرکه اند


" اولین نامه

 آنکارا 12 نوامبر 1963


برادرم احمد

 قول داده بودیم برای هم نامه بنویسیم. یادم هست حرفم را باور نمی کردی. می گفتی: « زینب، آنکارا که بروی همکلاسی های جدید پیدا می کنی و ما را از یاد می بری. »

حالا می بینی که شماها را فراموش نکرده ام. یک هفته ای می شود که در خانه ای در آنکارا ساکن شده ایم. نتوانستم زودتر نامه بنویسم. چون تازه در مدرسه ثبت نام کرده ام. آدرس خانه‎ی جدیدمان را هم دیروز از پدرم گرفتم. اولین کارم نامه نوشتن به تو است. ... "


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

پخمه


" اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هر چه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پله ها پایین فرستادند! و از مخلص با همه ی اهن و تولوپ و اسم و رسم، عکس برداری و انگشت نگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانم ها از لای در دست رفتگر می دهند، بنده را هم تحویل بند دادند!!! ... "


پخمه / عزیز نسین / رضا همراه / نشر نیماژ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا