" کروک درشکه را خوابانده بودند و من سرم بالا بود و گاهی از لابه لای شاخ و برگ درخت ها چراغ خیابان پیدا میشد و نورش که زرد بود پر از سایه ی برگ ها روی سر ما میافتاد، بعد رد میشدیم و باز توی درشکه تاریک میشد و من همینطور سرم بالا بود که کی میرسیم به زیر دایره نور. ..."
" تماشای تاریخ(های) سینما[ی] شما، قرار گرفتن در موقعیتی مشابه خود شماست، با همان پروژه ای که در ذهن دارید، طرحی که شما فکر کردید دست نیافتنی است، اما با این وجود دست یافتنی شد؛ درست مثل اشعار برشت. ... "
باستان شناسی سینما و خاطرۀ یک قرن / ژان لوک گدار، یوسف اسحاق پور / مازیار اسلامی / نشر حرفه نویسنده