" مردی به درِ قصر پادشاه رفت و گفت، به من یک کشتی بدهید. قصر پادشاه درهای بی شماری داشت، اما این در، مخصوص دریافت عریضه ها بود. ... "
قصهی جزیرهی ناشناخته / ژوزه ساراماگو / محبوبه بدیعی / نشر مرکز
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.