" شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش در نمی آمد، همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه هاز از معلمینشان، معلمین از فراش ها و فراش ها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان می ترسیدند، از سایه شان باک داشتند. ..."
چشم هایش / بزرگ علوی / نشر نگاه