و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر نگاه» ثبت شده است

چشم هایش

" شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچ کس نفسش در نمی آمد، همه از هم می ترسیدند، خانواده ها از کسانشان می ترسیدند، بچه هاز از معلمینشان، معلمین از فراش ها و فراش ها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان می ترسیدند، از سایه شان باک داشتند. ..."


چشم هایش / بزرگ علوی / نشر نگاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

مسخ

" یک روز صبح، همین که گرگور سامسا از خواب آشفته ای پرید، در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی مبدل شده بود. ..."


مسخ / فرانتس کافکا / صادق هدایت / نشر نگاه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
هانتا