و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر مرکز» ثبت شده است

یک روز بعد از ظهر، سال 1939

" این یک داستان همیشگی است که من مرتب برای دخترم که چهار ساله است تعریف می کنم. ..."


یک روز بعد از ظهر، سال 1939 / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

قهوه

" بعضی وقت ها زندگی آدم فقط به قهوه بند است و همۀ صمیمیتی که با یک فنجان قهوه به دست می آید. ..."


قهوه / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

1/3، 1/3، 1/3

" قرار بود همه اش یک سوم یک سوم انجام شود. من 1/3 بابت ماشین کردن رمان بگیرم، زن 1/3 بابت ویرایشش بگیرد و مرد 1/3 بابت نوشتنش بگیرد. ..."


1/3، 1/3، 1/3 / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

فیلم خبری کاتِن متِر 1692

" آه، جادوگر سال 1939 بندر تاکومای واشنگتن، کجایی که حالا من دارم مثل تو می شوم؟ آن قدیم و ندیم ها تن من اندازه یک بچه جا می گرفت و درها آن قدر معنادار بودند که انگار آدم اند. ..."


فیلم خبری کاتِن متِر 1692 / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

فرانی و زویی

" تمام هفته هوا خوب بود، می شد با کت بیرون آمد و همه امیدوار بودند برای آخر هفتۀ بزرگ - آخر هفتۀ بازی ییل - هم همینطور بماند، ولی شنبه صبح با این که حسابی آفتابی بود، دوباره سرد شده بود و آدم باید پالتو می پوشید. ..."


فرانی و زویی / ج. دی. سلینجر / میلاد زکریا / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

انتقام چمن

" مادربزرگ من در تاریخ طوفانی آمریکا برای خودش یک پا فانوس دریایی است. توی یکی از شهرستان های کوچک ایالت واشنگتن قاچاق مشروب می کرد. ..."


انتقام چمن / اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرضا طاهری عراقی / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

چراغ ها را من خاموش می کنم

" صدای ترمز اتوبوس مدرسه آمد. بعد قیژ در فلزی حیاط و صدای دویدن روی راه باریکه ی وسط چمن. ..."


چراغ ها را من خاموش می کنم / زویا پیرزاد / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

اتوبوس پیر

" من هم همان کاری را می کنم که همه می کنند، توی سان فرانسیسکو زندگی می کنم. ..."


اتوبوس پیر / ک. اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرصا طاهری عراقی / نشر مرکز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا