و این داستان عاشقانه‎ی من است ...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

دریغت نمی آید؟


گیرم عقوبت نباشد، چنین جوهر را زیر

سنگ نهادن و فانی کردن دریغت نمی آیـد؟


مقالات شمس / شمس الدین محمد تبریزی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

یک بیت کلمه | تو کیستی ..


تو کیستی که پراکنده در هوای منی

تنیده ای به وجودم ولی سوای منی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا

در دور دست ساز ها می نوازند ..


در دور دست سازها می نوازند، ولی در این جا شب خاموش حاکم است.

گل ها عطر رخوت آورشان را بر جان من می وزند.

من همیشه به یاد توام، همیشه.

ولی حال میل خواب دارم، اما تو باید که برقصی ..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هانتا