چراغ ها را من خاموش می کنم

" صدای ترمز اتوبوس مدرسه آمد. بعد قیژ در فلزی حیاط و صدای دویدن روی راه باریکه ی وسط چمن. ..."

چراغ ها را من خاموش می کنم / زویا پیرزاد / نشر مرکز

گورزاد

" قصه گوی پیر شبی بر سکوی ساحل چنین سخن آغاز کرد: ای سروران ارجمند، امشب اگر بخواهید، می خواهم قصه ای بسیار قدیمی برایتان نقل کنم، قصه ی بانویی بسیار زیبا و زرخرید گورزادش را، قصه ی مهر و وفا و خیانت و عشق و مرگ. ..."

گورزاد / خوابِ نی لبک / هرمان هسه / سروش حبیبی / نشر ماهی

آهستگی

" ناگهان هوس کردیم بعد از ظهر و شب را در کاخی ییلاقی بگذرانیم. ..."

آهستگی / میلان کوندرا / نیما زاغیان / نشر روشنگران

م‍ن‍م‌ ت‍ی‍م‍ور ج‍ه‍ان‍گ‍ش‍ا

" نام پدرم (ترقائی) بود و جزء ملاکین کم بضائت شهر (کش) بشمار میامد ولی بین مردم آن شهر احترام داشت. قبل از این که من متولد بشوم پدرم خواب دید که مردی نیکومنظر، مثل فرشته، مقابلش نمایان شد و شمشیری به دست پدرم داد. ..."

م‍ن‍م‌ ت‍ی‍م‍ور ج‍ه‍ان‍گ‍ش‍ا / م‍ارس‍ل‌ ب‍ری‍ون‌‏‫ / ذب‍ی‍ح‌ال‍ل‍ه‌ م‍ن‍ص‍وری‌ / نشر مستوفی

اتوبوس پیر

" من هم همان کاری را می کنم که همه می کنند، توی سان فرانسیسکو زندگی می کنم. ..."

اتوبوس پیر / ک. اتوبوس پیر و داستان های دیگر / ریچارد براتیگان / علیرصا طاهری عراقی / نشر مرکز

زن زیادی

"  ... من دیگر چطور می توانستم توی خانۀ پدرم بمانم؟ اصلا دیگر توی آن خانه که بودم انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشته اند. ... "

زن زیادی / ک. زن زیادی / جلال آل احمد / نشر رواق

قلعۀ حیوانات

" آقای جونز مالک مزرعۀ مانر به اندازه ای مست بود که شب وقتی در مرغدانی را قفل کرد از یاد برد که منفذ بالای آن را هم ببندد. ... "

قلعۀ حیوانات / جرج ارول / امیر امیرشاهی / شرکت سهامی کتاب های جیبی

سفرنامۀ ماژلان

" در آن ایام، اسپانیا هنوز دارای مدرسه ی عالی دریاپیمائی نبود، ولی در مدرسۀ نظامی اسپانیا که من در آن تحصیل می کردم، دروس دریاپیمائی هم داده می شد و من در جغرافیا و نقشه کشی از شاگردان برجسته مدرسه بودم. ..."

سفرنامه ماژلان / پیگافتا دی لومبارد / ذبیح الله منصوری / نشر زرین

زنبق دره

" به: خانم کنتس ناتالی دوموترویل  ... به خواسته ات پاسخ می گویم، چون می پندارم زنی که عشق من به وی، بیش از محبت او نسبت به من است این امتیاز را دارد که همیشه اصول عقل سلیم را از خاطر می برد. ..."

زنبق دره / انوره دو بالزاک / امیر اسماعیلی / نشر بهاره

محله ی گم شده

" شنیدن گفتگو به زبان فرانسه عجیب است. موقع پیاده شدن از هواپیما حس کردم کمی دلهره دارم. در صف انتظار، جلو گیشه ها، پاسپورتی را تماشا می کردم که از این به بعد، پاسپورت من است، سبز کم رنگ، مزین به دو شیر طلایی که سمبل کشوری هستند که به من تابعیت داده است. ... "

محله ی گم شده / پاتریک مودیانو / اصغر نوری / نشر افراز